ریفکتور
چیدمان ریفکتور در پائیز سال 1395 با همکاری گالری مژده و گالری ایرانشهر در محل گالری ایرانشهر برگزار شد. این چیدمان تصویری-صدایی و تعامل و همکاری دو هنرمند به نامهای نیکزاد عربشاهی و وداد فامورزاده بوده است. هر دو هنرمند به جز سالها کار هنری در رسانههای مختلف، در زمینۀ پژوهشهای میانرشتهای، درون رشتهای و تعاملی نیز پژوهشهای دانشگاهی انجام داده و در واقع حاصل همان پژوهشها به عنوان نمایشگاهی تعاملی ارائه شده است. چیدمان ریفکتور، تجربۀ آمیختن و کنار هم قرار گرفتن دو رسانه یعنی صدا و تصویر بوده که از طریق سازهای حجمی این تعامل شکل گرفته و معنا حاصل همین تعامل و بداهگی صداست. گفتنی است چند رسانهای بودن، سنجش میزانِ ریتمهای صدا بر شکلگیری حرکتِ دست نقاش نیز در کنار فضا از عواملیاند که ادراک معنا را دشوار میکنند زیرا بهره بردن از چند زبان غیر کلامی در کنار هم موجب ایجاد چندحسی در مخاطبان شده و او را به تعامل دعوت مینمایند. تجربۀ شنیداری و دیداری هر یک نحو ویژۀ خود را دارند: زمان در تجارب شنیداری خطی ارائه شده در حالی که در نقاشی و تجربۀ تصویری، تصویرِ پدیدار شده یکباره به مخاطب ارائه میشود و تعاطی و ترکیب این دو بیان، مفهومِ زمان را به ترتیب خطی و نفسانی مینماید: زمانِ نفسانی حاصل غور مخاطب در هر دو تجربه به صورت همزمان است. رمزگانهای نهفته در چیدمان ریفکتور با هر مخاطب بازآفریده شده، ساخته و گسسته میشود و از این گسستها و بازآفرینیهاست که معنا به دست میآید. اما خودِ معنا در این نمایشگاه امری است که همواره در جریان بوده و در روندی تعاملگرا و پویا با مخاطب به دست میآید. بنابراین به جز دو هنرمند، فضای گالری و تعامل با مخاطب و حضور او سه راهبرد تولیدی معنا هستند و از این حیث چنین چیدمانی دارای اهمیت بسیار است. (سهراب احمدی)
تأثیر فزایندۀ پیشرفت تکنولوژی بر فرهنگ و مناسبات اجتماعی در قرن جاری موضوع تازهای نیست؛ زبان هنری نیز تحت تاثیر تکنولوژی و دگرگونیهای لحظه به لحظه آن قرار گرفته و همزمان توقع و دیدگاه مخاطبان هنر نیز در حال تغییر است. این واقعیت گالری مژده را بر آن داشت که با معرفی هنرمندان خلاق در حوزه رسانههای نو، قدم در راه تازهتری بگذارد. آنچه در این نمایش پیشروی مخاطبان است نخستین گام گالری مژده در این راه است و این مهم با همکاری و همراهی مدیریت گالری ایرانشهر میسر شد. همکاری نگارخانهها و مراکز فرهنگی – هنری و بخشهای خصوصی در راستای تحقق بخشیدن به ایدههای نو در ایران به ندرت رخ میدهد و گاه با دشواریهایی همراه است. امید است که این تلاش سرآغاز تجربهای موفق در همکاری نگارخانهها با هم و با نهادهای دیگر باشد تا از پرتو آن میدان فرهنگی و اجتماعی گستردهتری برای تحقق پروژههای بزرگ و پویای فرهنگی هنری شکل گیرد.
مژده طباطبائی
ریفکتور
در ابتدای قرن بیستم، ایده ارتباط دادن صدا و رنگ و عناصر تصویری بیش از پیش هنرمندان را شیفته خود کرد؛ از پیانو با کلیدهای رنگی الکساندر اسکریابین تا مواجهه و دوستی آرنولد شونبرگ و واسیلی کاندینسکی. اما تنها به یاری پیشرفتهای تکنولوژی در نیمه دوم قرن بیستم بود که امکان پیوند و تعاملِ همزمانِ تصویر و صدا در یک اثر هنری فراهم آمد. آنچه امروزه شنیدار (آدیو ویژوال) نامیده میشود، برآمده از داد و ستد میان جهان تصویر و جهان صدا با میانجی زبان دیجیتال است. زبان دیجیتال خود امکان ترجمه انواع سیگنال را به هم فراهم آورده و ما میتوانیم هر داده خامی را به تصویر یا صدا تبدیل کنیم. این پدیدهای نوست، اما پیش از آنکه بپرسیم این امکان نو که از راه نگاشتِ ریاضی، امواج سینوسی را به هم تبدیل کرده و از این راه امواج الکترومغناطیس و امواج آکوستیک را به هم ترجمه میکند، در پیشاروی ما چه میگذارد، باید بپرسیم که این امکان نو کدام استعداد شناختی و توانایی ادراکی ما را درگیر میکند؟ آیا تنها کسانی که اختلال عصبشناختیِ معروف به «حسآمیزی» دارند میتوانند آمیزهای از حواس را تجربه کنند؟ و یا مسئله در ساختار دستگاه شناختی ماست که تنیافته و دربردارنده همه حواس باهم است؟ اگر تلاش برای یافتن معانی نمادین را به کنار بگذاریم، تجربه آنی و حسی برخورد اولیه با شنیدار چگونه تجربهای است؟
تجربه شنیدار تجربهای است جامع که تمام حواس را همزمان برمیانگیزد و فضا را بازتعریف میکند. در پاسخ به این پرسش که شنیدار متعلق شنیدار ماست یا دیدار ما، باید گفت هردو در یک زمان. در شنیدار نمیتوان صدا و تصویر را از هم جدا نمود بیآنکه سرشت شنیدار را برهم زد، و این خود سنجشی است برای شناخت این رسانه. در هنر شنیدار صدا و تصویر دیگر رابطهای ساده و سردرستی باهم ندارند، بلکه زبان تازهای آفریده میشود برای رمزگذاری و رمزگشایی، آشکارسازی و پس از آن بازنهانسازی، بازنمایانسازی و فراخوانیِ هر آن لحظهی فرّاری که خود را چون امر واقعی و یا امرحقیقی بر ما نمایان میسازد. این زبان تازه که از پیوند خوردن فضا، صدا و تصویر شکل میگیرد، امروزه تبدیل به رسانهای برای امکان بروز شکلی تازه از گفتگو شده است.
دربارۀ پروژه
پروژهای که پیشاروی شماست تجربهای است در همین میدان گفتگو. این اثر تصویر و صدا را باهم درمیآمیزد و در این آمیزش هر یک دیگری را به بازی می گیرد. بخش تصویری این پروژه امتداد تجربه نقاشانه پیشین نقاش است که اکنون در ذهن او نقش جدیدی رقم زدهاند. این پروژه تصویرگری این ذهنیت نوست، و ازهمین رو «ریفکتور» نام گرفته است.
هستۀ مرکزی این بازتابدهنده کدی است که از کارگاه ارزیابیها و بازخوانیهای الگوهای ذهنی نقاش به درآمده است؛ بخشی از دستاوردهای این بازنگری به الگوریتمهای ریاضی تبدیل شدند که تاثیرات پیدرپی آنها بر یکدیگر شبکهای پویا از مجموعه کدهایی را ساخت که خود میتوانند، بینیاز از کنترل، در لحظه همچون نقاش نقش زنند. کاربرد این کد همانا بازآفرینیِ فرآیندِ شکلگیریِ تصاویر و کنترل کیفیتِ تحقق آنها بر روی سطح پلتفورمِ دیداری است. پلتفرمِ دیداری در «ریفکتور» گونهای حجم-تصویر-صدای در هم تنیده است که از طریق چیدمانی از تصاویرِ و صداهای تکرارشونده میکوشد فضا را بازتعریف کنند؛ تصاویری که فراسوی بستر استوار دیوارهای سفید گالری در میان سه سازۀ فلزی، سطح شفاف چندین ورق توری آهنین را یک به یک درمینوردند و در امتداد فضا تکثیر میشوند تا حجم-تصویری در میانۀ صدا پدیدار شود. نقاشی به صدا تبدیل میشود و از پیش چشمان ما محو میشود.
صدایی از پیش در میان نیست؛ صدا باید آفریده شود. پیوند صدا و تصویر از همین نیاز سرچشمه میگیرد. الگوریتمهای ریاضیِ ذهن نقاش در الگوریتمهای ریاضی جدیدی که در ذهن هنرصداگر sound artist نقش بستهند جان میگیرند. حرکت دست نقاش، ترکیب رنگ، بازیگوشی و هیجان در شمای پارامترهای ورودی و محرک سنتز صدا نیروهای این جان تازهاند. تنها دو گزینش مهم از پیش برای صدا اندیشیده شده است: فواصل میکروتونال که از فواصل موسیقایی فراموش شدۀ قطبالدین شیرازی گرفته شدهاند و نیز رابطۀ نوفه و سیگنال سینوسی. حرکت صدا در هر شیءِ تصویری حرکت دست نقاش را تشدید میکند و حرکت در فضا رابطۀ میان اشیای تصویری را بازنمایی میکند.
نیکزاد عربشاهی - وداد فامورزاده