هستم، آنچه میبینم
در شهریور سال 1400 گالری مژده در ادامۀ برگزاری نمایشگاههای عکس و پرداخت ویژه به جایگاه عکاسی در هنر ایران با کیوریتوری سهراب احمدی مجموعهای از آثار عکسان برجسته و جوان را به نمایش گذاشت. اسامی هنرمندان: شهرام احمدزاده، آرمان استپانیان، مهدیه افشار، رامین حائری زاده، مجید حجتی، بابک حقی، هوفر حقیقی، سیامک زمردی مطلق، مریم زندی، سارا ساسانی، مهدی سحابی، مریم سعیدپور، احمد عالی، نازلی عباسپور، نازلی عباسی، فرشاد فرشته حکمت، محمد فرنود، پریسا فهامی، بابک کاظمی، مجید کورنگ بهشتی، عباس کیارستمی، وحید مؤمنزاده، مهران مهاجر، غزاله هدایت و آلفرد یعقوب زاده
تردیدِ آنچه هست، آنچه میبیند
تردید از نخستین مفاهیمیست که در مشاهدۀ یک عکس به ذهن مخاطب متواری میشود، مفهومی که ابتدا از ذهن هنرمند گذشته و در پی سعیِ او برای ثبت در یک کادر، اکنون در کاغذی بیجان جا خوش کرده است. هنرمند کوشیده است تا تردید را به مفهومی بصری تبدیل کرده تا مخاطب را دعوت به کنکاشی شخصی کند. اما مفهموم تردید در این مجموعه پا فراتر گذاشته و مخاطب را به دنبال چراییهای خود میکشاند، «شیشه» عنصر تردید برانگیزیست که به کرات در این مجموعه مشاهده میشود. آنچه از پس شیشه مشاهده میشود تنها تصویریست که چشم ما میبیند و آن سوی شیشه حقیقتی جز آنچه ما میبینیم در حال رخ دادن است. حقیقتهایی از جمله، زندگی معمولی و گاه محنتبرانگیز زنی تنها تا تصاویری درهم آشفته از ساختمانی که خود غرق شیشه است و پر از ابهام. تردید در ذهن عکاس اما نیازی به حقیقت ندارد، کافیست تردید کند به درستی یک راه و بر گمان خود آنرا به بیراهه تبدیل کرده یا هنرمند نتواند تردیدش را تمیز دهد و حاصل آن بشود چند عکس روی هم افتاده که هریک گوشهایی از حس درونی ابهامش را ارضاء کند. گاه اما به اینجا ختم نمیشود و هنرمند از جادوی رنگ برای القای حس تردیدش کمک میگیرد و چه رنگی پرهیاهوتر و در عین حال خاموشتر از رنگ زرد؟ بیپروا رنگ را به تصویر میپاشد و قضاوت حس پر از ابهامش را به مخاطب میسپارد. او چشمان مدلش را در عکس میبندد تا مخاطب خود را با تردیدِ حس نگاه شخصِ ثبت شده در تصویر تنها بیابد. گویی هنرمند تردیدش را در نگاه حیوانی میجوید که پس نگاهش خیل حرفهای نگفته جاریست. ابهام در چشم عکاس، درون حرکات دستهایی خاکستری شکل میگیرد و تا نیمی از چهرۀ یک زن پیش میرود و در میان یک لباس عروس کهنه جان میبازد. برای هنرمند محدودیتی در فضا وجود ندارد چرا که از پس آب بارانی که در خیابان جمع شده است آینه میبیند و آسمان و نتیجهاش میشود آنچه او دیده است و در پی تلاش برای انتقال جهانبینیاش به مخاطب آنرا به ثبت رسانده است. حقیقت آثار، تعلیق همین نگاه است، تردیدی میان آنچه اثر هنرمند است و آنچه مخاطب میبیند.
سعادت افزود
شهریور 1400
«هستم آنچه میبینم»
اِگو و جهانِ پیرامون آن به گونهای جداییناپذیر با یکدیگر پیوند دارند. این پیوند موجب میشود که ادراکات چندحسی در ارتباط با «در جهان بودگی» سوژه تعریف شود. نیروهای حسی _ حرکتیِ «من» این ادراکات را از جهان بیرون احضار میکنند، اندیشه خارج از این جهانِ در هم تنیده و پیوسته وجود ندارد، بلکه در «آن» است. در این دنیا، دیدنیها برای عکاس _ ناظر اندیشه میسازند، او با منظوری ویژه مینگرد و با تردید افکندن در نگاهش، بین درونِ «من» و برون خطِ افق میسازد، این خطِ افق که در یک آن اتحاد من و جهان است در کنار تردید عکاس در دیدههایش موجب زایش تصویری اندیشه ورزانه میشود. بنابراین من مبدل به چیزی میشوم که میبینم.
سهراب احمدی
شهریور 1400