دایره تکامل
ما جاری در جریان مدور زندگی هر کجا در جستجوی یافتن معنا هستیم و این جستجو توقف ناپذیر است. در پهنۀ زیست هر کجا نشانهای باشد که ما را به سمت تکامل رهنمون شود به سمت آن میرویم و این رفتن مستلزم پیراستن خانۀ وجود است. این نقشها مجموعه پردههایی هستند که نشانههای یافتن معنا را سر راه ما میگذارند اگر پیش از آن بستر را مهیا کرده باشیم.
در نظامِ نشانهکاویِ ژولیا کریستوا منتقد فرانسوی-بلغاری معنا متشکل از دو ساحت است: ساحت نمادین و ساحت نشانهای.
ساحتِ نمادین جهان قواعد و ضوابط و در واقع ورود سوژه به زبان ساختاری و قانون است. ساحت نشانهای اما مبین این نکته است که زبان فقط ساختار نیست، بلکه سوژه در زبان زندگی میکند و این ساحت ارتباط با اصوات و ریتم زبان دارد. در زبانها و یا نظامهای تصویری نیز با این دو ساحت مواجه هستیم. معنازایی در هنرهای تجسمی از جمله نقاشی نیز زادهی همین دو ساحت است. در نقاشیهای جواد بیاد شاهد هستیم که آنچه ما را به سمتِ آیینها و دنیای قانون میبرد دو رویه دارد یکی ظاهر نشانههای شمایلی و نمادین است که یادآور قانون و ساختار هستند: صلیب و مسیح و دیگر نشانهها در رویهی نخست همان بیان قانون و آیین هستند. اما آنچه که ما را به سمت ساحت نشانهای و رویهی زیرین میبرد بازگشت هنرمند به سمت امر قدسی است که در حقیقت پیشازبانی است.
امر قدسی در این نقاشی ها با استفاده از گسترهی نور بر فضای آسمان نقاشیها و کاستن از فشاره و مرکز نور ایجاد میشود، بروز و ظهور رنگ سبز نیز نه تنها یک نشانهی نمادین است، بلکه مبدل به یک ریتم در ساحت نشانهای میشود. رنگها به صورت کلی و در رابطهشان با یکدیگر بر سطح بوم قسمتی از ساحت نشانهای هستند. در این ساحت و در بافت نقاشی هستی سوژه تکوین مییابد، مسیح با بال به معراج رفته و تمام سوژهها یک ابژهی ارزشی را میجویند: زنی صلیب در دست دارد. بیشتر کنشگران به سمت مرکز بوم در جستجو هستند. پسری با ظاهر امروزین در جستجوی ساحت نشانهای و عروج مسیح را بر سر گرفته و دختری به سمت بالا میرود.
سوژه ها و کنشگران در این نقاشیها قصد تخطی از ساحت نمادین و رفتن هر چه بیشتر به سمت ساحت نشانهای دارند، همین عامل سبب شکسته شدن زمان خطی میشود. و روایت وارد زمان دایرهوار میگردد که خود مبین بازگشت به سمت کورای نشانهای است که مرکز تولید معناست.
سهراب احمدی