از ابژه تا فیگور
فیگورها، نمادهایی اجتماعی از دنیای واقعی و کشمکش بین انسان ها که همواره در تاریخ هنر میان آثار نقاشان و مجسمه سازان جایگاهی ویژه دارند. در مجموعۀ پیش رو اما از کارکرد اجتماعی-اعتراضی کلاسیک فیگور که با مکتب سقاخانه و صدای بلند هنرمندان ایرانی برای در هم ریختن اصول رایج دهه چهل مبنی بر اساس کردن کارشان بر مکتبهای غربی موجود است، تا چسبی بر دهان اثر نقاش بارز فیگوراتیو مدرن در دههی 20 میلادی مشاهده میشود. خلق فیگورها در دستان هنرمند بازتاب دهندهی دنیای بیرونی ما هستند، حال آنکه هر هنرمند برای خلق این بازتاب روشی متفاوت پیش گرفته است در این مجموعه با رئالترین و در عین حال محوترین حالت فیگور انسان مواجه میشویم چرا که آگاهی، حالتی از شناخت است که شامل سوبژه و چندین ابژه میشود. ابژه اما در ذهن هنرمند نیازی به حضور خارجی ندارد و فیگورش را گاه بدون سر «منبع اندیشهاش» خلق میکند و گاه حتی بدون آنکه وابستگی به جسم مادی انسان داشته باشد در قالب یک پیراهن خالی با تنیتی پوچ خلق میشود. (سعادت افزود)
اسامی هنرمندان:
سعید احمدزاده، مسعود اخوان، علیرضا آسانلو، مهدی آشوری، جواد بیاد، صادق تبریزی، محمدعلی ترقی جاه، محمود جوادی پور، سمیه چهارتکاب، علی خالقی، کامبیز خدابنده، حسینعلی ذابحی، اوژن شیراوژن، محمد طباطبائی، رضا عظیمیان، محمد هادی فدوی، محسن فولادپور، عباس کاتوزیان، علی گلستانه، پریدخت مشکزاد، فرهاد مفوض، عرسیا مقدم، منوچهر نیازی و مرتضی یزدانی
آنچه که نوشته میشود و یا به نقشی بر بوم و مجسمهای مبدل می شود گواه بازنمایی یک جهان و یک واقعیت است، اما شیوۀ استفاده از ماده و فرم، یک جهان بینی است. آنچه که تفاوت ابژۀ واقعی با فیگور را نشان میدهد، همین جهان بینی است که بر پایۀ زبانی سمبلیک با مداخلۀ رنگ، خطوط و روابط بینانشانه ای بنا شده است و این عوامل اند که نظام معنایی تابلو یا مجسمه را به وجود میآورند. بنابراین ابژه واقعیت است و واقعیت فیگوراتیو به معنای شیوهای که هنرمند به ابژهای در جهان نزدیک شده و یا ادراکی در مقابل تکه ای از هستی است.
سهراب احمدی