ترجمۀ بصری طنز کلامی
بهمن رضائی در زمرۀ اولین گروه کارتونیستها و کاریکاتوریستهای ایرانی قرار میگیرد و جزء پیشکسوتان این رشته در کنار کامبیز درمبخش و نامهای شاخص دیگریست که تا همین اواخر مشغول به کار بوده اما به نظر نمیرسد که زبان طنز وی و نوع نگرشش به طنز تصویری در خلال این سالها تغییر چندانی کرده باشد.
طنز در ادبیات ایران سابقهای بسیار طولانی دارد، چه در ادبیات رسمی و فاخر، چه در ادبیات روزمره و محاورهای. برای ایرانیان بسیار پذیرفتنیست که در بحثی رسمی هر چندجملهای یکبار، با نقل متل یا ضرب المثل یا شعری طنازانه، خشکی کلام را اندک کنند و ثقل کلام را سبک. از طرفی میتوان گفت که شعر و ادبیات فارسی چنان در رگ فرهنگ ایرانیان ریشه دوانده که آرایههای بدیعی و ادبی بخشی از فرهنگ مکالمۀ روزمرۀ ما شده و بسیار پیش میآید که کاربرد فنون پیچیدۀ زبانی را، در مکالمات روزمره و حتی متلکها و تکیهکلامها بشنویم.
طنز تصویری در تاریخ بصری ما بیسابقه نیست اما بسیار نادر است. از قدیمیترین نمونهها میتوان به تصویر «نشمی کماندار» از رضا عباسی و البته پیشتر از آن به برخی آثار منسوب به محمد سیاه قلم اشاره کرد. در هر دو نمونه و البته اغلب نمونههای دیگر عموماً میتوان نوعی بدهیبتی، شلختگی و بیهنجاری منسوب به شخصیت اصلی اعم از کارگر دربار یا دیو و اجنه را دید که رویکردی بصری دارد.
در میانۀ عصر قاجار اما، قطعی عمیق در سنتهای بصری ما پیش آمد که با هجوم فرهنگ غربی تقریباً بلافاصله با نوعی سنت الکن غربی پر شد که امروزه بخشی از فرهنگ بصری ما شناخته میشود. طنز تصویری با رواج روزنامهنگاری تقریباً در همین دوره به شکلی جدید وارد ایران شد که چون از آبشخور قوی تاریخی برخوردار نبود و در عصر قطع فرهنگ بصری شکل گرفت بسیار زود همچون بسیاری دیگر چیزها به آبشخور قویتر یعنی فرهنگ طنز ادبی متصل شد. به این دلیل بسیاری از آثار طنز بصری اولیه عملاً ترجمهای تصویری از نوعی طنز کلامیست که به راحتی میتواند خوانده شود. گرچه در نیم قرن اخیر بسیاری موفق شدند با ابتکار و بهرهگیری از اصول بصری زبانی فاخر، انحصاری و کاملاً مبتنی بر تصویر و مناسبات تجسمی برای بیان اندیشههای شوخطبعانۀ خویش پیدا کنند، اما هنوز این رویۀ ترجمۀ کلام به تصویر، طرفداران بسیاری دارد.
به نظر میرسد نوع طنز رضائی بیشتر از نوع ترجمۀ بصری طنز کلامیست. هرچند که رگههای بسیاری از اندیشۀ اصیل و هوشمندی هنرمندانه در کارهای وی دیده میشود، اما با دیدن کارهای او بیشتر از اینکه درگیر مناسبات بصری شوید به یاد جمله یا آرایهای ادبی میافتید. برای مثال در مجموعۀ میخ و چکش بارها شکلهای مختلفی از ضربالمثلهایی مانند:
- نرود میخ آهنین در سنگ
- چاقو که دستۀ خودش را نمیبرد (یا از قضا میبرد)
- آب در هاون کوفتن (یا هر نوع بیهودگی دیگری که با کوفتن سروکار دارد)
را، میتوان دید که در نوع خود بدیع، ظریف و طنازانه است و نسبتی نزدیک با طنز ژورنالیستی و اجتماعی در مقایسه با نقاشی دارد.
فربد مرشدزاده