چهره و چهرهشدگی
چهره همه جا در آثار سحابی از گسترهای بسیار برخوردار است. گاهی به صورت مستقیم و از روبهرو دیده میشود، این گونه چهره را در مجموعههای «چهرهنگاریها»، «فیگورها»، «هخامنشیها»، و «عکاسی مستند» میبینیم. گاهی نیز چهره در آثار وی غیرمستقیم نشان داده میشود، چنین چهرههایی در مجموعههای «دیوارنگارهها»، «توتِمها»، «ماشینهای پازلی» و «ماشینهای قراضه» به تصویر کشیده شده است. در این مجموعهها، چهره همواره مخدوش و از نظر صوری تغییر شکل یافته است… چهرهشدگی بین دو تصویرسازی فیگورالیته و فیگوراتیویته، نقشمایهای مرکزی در آثار سحابی میباشد. برای آنکه کارکردهای چهرهشدگی را درک کنیم، متن کوتاهی از پدیدار شناسی ادراک اثر موریس مرلو-پونتی در باب چهرۀ دیده شده را بررسی مینماییم. تمرین «تعلیق پدیدار شناختی»، (اپوخه) باعث میشود چهرهای «وارونه» را ببینیم که این چهره از عادتهای دیداری ما جدا شده است. پرسشی دو گانه از تعلیق پدیدارشناختی چهره نشأت میگیرد: یکی بر اساس رخداد دیداری است که در آن چهره از موقعیت «معیار و الگو»ی دیداری عبور کرده (برای مثال زیبایی) و به موقعیت خاصی در آثار چهارگانۀ سحابی میرسد(چهرهای مخوف و عجیب)؛ و دیگری بر اساس نسبیت اپوخه که هرگز از تمام مُدالیتههای خود پالایش نشده و به گونهای اجتناب ناپذیر آغشته به پیشساختههای فرهنگی است. این پرسشها جایگاه چهره نزد سحابی را روشن مینماید که در عین حال هم نشانه و هم نماد تصویرسازی مخدوشِ تغییر یافته است. ما مسیرهای این تغییر شکل از محو شدگی تا گسست، از قطعه قطعه شدن تا خرد شدن چهره را از خلال گونهشناسی (با آوردن نمونه از سریهایی که در بالا نام بردیم) هویتیابی مینماییم. تحلیل نشانه-معناشناختی ما را به بررسی بُعد ارزشی چهره، آشکار و نهان، نمایش داده شده و ممنوع در آثار سحابی رهنمون میسازد. این انتظار اخلاقی که تعریف کنندۀ چهرهشدگی است؛ مخصوص شخص انسانی و منتج از شکنندگی در ژست زیباییشناختی سحابی عریان به نمایش درمیآید. انتظاری که توسط لویناس اینگونه بیان شده است: «آنچه به صورت ویژه چهره است، به چهره تقلیل نمییابد.»
دُنی برتران (نشانه-معناشناس، استاد بازنشستۀ دانشگاه پاریس8-وَنسن سَن دُنی، فرانسه.)