EN
147
A
کپی شد

قدیسان رانده شده

قدیسان رانده شده

مهدی سحابی نقاش، مجسمه‌ساز، عکاس، مترجم، نویسنده، خبرنگار و نابغۀ بی‌بدیلی‌ست که جهانِ پیرامونش را ابزاری برای بیان احساسات و نبوغش کرده است. سحابی به هر آنچه در اطراف خود می‌بیند ماهیتی تازه می‌دهد. همچون تکه‌ چوبی که آن‌را جانی تازه می‌بخشد و به پرندۀ سرخوشِ مهاجری بدل می‌کند که سال‌هاست بر سیم روشنایی ذهنش دلخوشانه نشسته یا چون گنجشککی اشی‌مشی که در حوض نقاشی‌اش آبتنی کرده‌ و با گیرۀ بندِ رختی‌ به باغ دلش کلاژ شده ‌است.

به نظر می‌رسد برای او همۀ اشیاء دارای هویت و شخصیتی مستقل و گاه انسانی‌اند مانند: «ماشین»‌ که در ذهن سحابی تنها یک تکنولوژی ساختۀ دست بشر نیست بلکه گویی انسانی‌ست که در فرآیند زندگی صنعتی‌اش به ماشینی‌ تبدیل شده و«بار» و «مسؤلیت» زمانه‌اش را سا‌ل‌ها بر دوش کشیده است. انسانی که در قامت ماشین قراضه‌ای در گوشه‌ای دور از جریان و هیاهوی روزگار رها شده است و دَم‌های واپسین‌اش را می‌کشد.

«ماشین» چنان سوژۀ با اهمیت و تأثیرگذاری برای سحابی بوده که در طول دوران زندگی هنری‌اش هرگز نتوانسته آن‌را نادیده بگیرد و طی ده‌های 60 تا 80 در غالب چهار مجموعه به‌ آن پرداخته است. مجموعۀ اول و شاخص‌تر«ماشین‌های قراضه‌»، مجموعۀ دوم «ماشین‌های قراضه‌ و فیگورها»، مجموعۀ سوم «ماشین‌های پازلی» و مجموعۀ چهارم که موضوع اصلی این مقاله است «ماشین‌های شمایلی»‌ست. این مجموعه‌ یادآور نقاشی‌ و هنر مکتب بیزانس است، مکتبی با مضامین دینی، دارای ساختاری دو بعدی، تخت و همواره مُبلغی برای معرفی امپراتوری رُم شرقی و در نتیجه کلیسای ارتدوکسی‌.

 شمایل نگاری‌

مجموعۀ‌ «شمایل‌ها»ی‌ سحابی بر خلاف مجموعۀ «ماشین‌های قراضه‌»، شامل ماشین‌های چشم‌نواز و کلاسیک قدیمی‌‌ست که نه تنها قراضه یا از کار افتاده نیستند بلکه در رنگ‌های قوام‌یافته‌ای از قرمز، آبی، سبز، نارنجی، ارغوانی و طلایی غوطه‌ورند. در نگاه اول برخی از این ماشین‌های کلاسیک به پلاک‌هایی با حروف گنگی چون ICO یا IKO مصور شده‌اند اما راز این عبارات گنگ چیست؟ به نظر می‌رسد هردوی این عبارات عقیم شده و مخفف دو کلمۀ Icon به انگلیسی و دیگری Ikonen است که در سایر زبان‌هایی با ریشۀ لاتین این‌گونه نوشته شده و به معنای شمایل می‌باشند. شاید سحابی با گذاشتن این عبارات علاوه بر نامیدن این مجموعه با عنوان شمایل کوشیده تا سرنخی را برای مخاطبش بر جای بگذارد تا با دنبال کردن جهت نوشته‌ها از زاویه دیگری به آثارش بنگرد.

چراغ‌های غرق در نور ماشین‌های شمایلی سحابی یادآور این نظریه‌اند که «جهان اگر هم زیبا می‌نماید، زیبایی‌اش به دلیل انعکاس تصویر روح در آن است […]. فلوطین معتقد بود که چون روح نور است، از سایه و تیرگی در اثر باید پرهیز کرد» (قوامی، 1391، ص. 31). گویی سحابی با هاله‌های طلایی‌ نور بر گِرد چراغ‌ها، روح را در ماشین‌هایش دمیده ‌است. او با آگاهی و دانش کامل بر اساس ساختار هنر بیزانس، چراغ‌ ماشین‌هایش را با رنگ‌های پرمایه و به خصوص با قراردادن هالۀ گِرد طلایی تبدیل به چهره‌های رسمی، آرام با هیکل‌های خشک و تمام‌رخ و ایستا می‌کند، بدون برجسته‌نمایی و سایه‌‌روشن که یاد‌آور قِدیسان بیزانسی‌اند. در این مجموعه همچون «سنت بیزانسی [که] به رنگ اهمیت بسیاری می‌داد و رنگ‌ها را باهم نمی‌آمیخت … [و] به صورت ناب» (طاهری، 1390، ص. 77) استفاده می‌شد، رنگ‌ها مجزا و مستقل به‌کار رفته‌اند. این مجموعه بیش‌تر متمایل به شمایل‌نگاری‌های روسی «مکتب نُوْگورود» است. مکتبی که در آن از رنگ‌ قرمز در ژرفای تابلو و شمایل بسیار استفاده می‌شد. رنگ‌ها در شمایل‌نگاری همواره دارای مفاهیم مشخص و سمبلیکی بودند مانند: رنگ سفید به معنای نور الهی، پاکی، عفاف و نوزادی حضرت مسیح. رنگ آبی تیره و روشن نیز به معنی آسمان، دنیای جاویدان و همچنین نماد حضرت مریم و ارتباط زمین و آسمان اما رنگ سبز نماد امید و حیات دوباره بود و در اغلب شمایل‌ها زمین به رنگ سبز کشیده می‌شد. رنگ بنفش بیان‌کنندۀ گَرد و غبار و طبیعت انسانی‌ و اما سیاه مفهومی چون مرگ، بدی و شر نبوده است (طاهری، 1390، ص. 78).

اثری از مهدی سحابی / Mehdi Sahabi

سحابی شمایل‌هایش را مانند هنرمندان بیزانسی روس که به علت وفور متریالی چون چوب و از ترس و تجربۀ هجوم‌های بی‌وقفه آموخته بودند آثاری کوچک و قابل حمل را بر روی پنل‌های چوبی در قطعات کوچک و با حال و هوای رنگ‌گذاری تمپرا خلق کنند، به تصویر کشیده است. اما آنچه که او برخلاف هنرمندان بیزانسی، بدان اعتقادی راسخ دارد، اهمیتِ فردیتِ هنرمند است زیرا هرچه باشد این قدیسان روشنگر، زاییدۀ خیال او هستند و سحابی خالق بی‌چون و چرای آن‌هاست. در نتیجه اکثر آثار این مجموعه برخلاف عرف دورۀ بیزانس که هنرمندان به علت سرسپردگی و ایثار «به طور عموم نام و امضایی از ایشان بر جا نمانده است [به جز اندک موارد استثنایی]» (ایران‌پور، 1397) دارای امضاء هستند و برخلاف دورۀ بیزانس که «هنرمند آشکارا فرع بر کار بود» (اسپور، 1383، ص. 160) «زیرا هنرمند کار خود را وقف دین می‌کرد، و برای خویش فردیتی و شیوه‌ای و شهرتی قائل نبود» (ایران‌پور، 1397) در این مجموعه شیوه و نگاه شخصی سحابی موج می‌زند.

شاید بتوان گفت: این‌ ماشین‌ها، نه ببخشید شمایلها! بارقۀ امید، برای سحابی بوده‌اند. همانطور که « اُمبرتو اِکو در مورد اصول زیبایی‌شناسی و هنر قرون وسطی نوشته است: دورانی که از آن سخن می‌گوییم، در طول تاریخ به عنوان دوران تاریکی و ظلمت و تضادهای گوناگون معروف شده است؛ اما فیلسوفان و روحانیاِن آن دوران، تصویری از عالم هستی در ذهن و اندیشه خود داشتند که سرشار از نور و خوش‌بینی بود» (نوروزی‌طلب، 1395، ص. 5) گویی سحابی نیز با خلق این مجموعه ابرانسان‌هایش را در هیبت ماشین‌های قدیمی اما نه قراضه و از کار افتاده بلکه کلاسیک و با ارزشی معنوی و فرازمینی در خاطره تصویری‌اش ثبت کرده است. ابرانسان‌هایی که چون قدیسان رانده شده در غالب ماشین‌هایی ظاهر می‌شوند که سحابی با راندنشان از جادۀ قرون وسطایی زمانه‌اش به اُتوپیای رویایی‌اش، رها و آزاد دست خواهد یافت.

شکیبا پرورش